وبلاگ تخصصی  حقوق تجارت بین الملل

وبلاگ تخصصی حقوق تجارت بین الملل

contact us at :mojaddamilaw@gmail.com
وبلاگ تخصصی  حقوق تجارت بین الملل

وبلاگ تخصصی حقوق تجارت بین الملل

contact us at :mojaddamilaw@gmail.com

تاثیر فرهنگی شرکتهای چند ملیتی

بنام خداوندجان و خرد                                                                 کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جا ی                                                         خداوند روزی ده رهنما                                                      

 

تاثیر فرهنگی شرکتهای چند ملیتی

 

استاد : دکتر علی رضا حسنی

کاری از دانشجویان رشته تجارت بین الملل دانشگاه آزاد دامغان

گردآورندگان :

سید حسین ضیائی سیستانی

بهروز صالحی

محمد هادی خراسانی

مهدی معرف  خانلی

محمد بیرانوند 

 

 

 

 

مقدمه

بحث شرکتهای چند ملیتی از قرن نوزدهم به بعد و بخصوص بعد از جنگ جهانی اول و دوم روز به روز کسترش پیدا کرده است . بطوریکه این شرکتها در اکثر کشورهای چهان به فعا لیت مشغول هستند . و تقریباً میتوان کفت کمتر کشوری درسطح بین المللی وجود دارد . که تعامل و همکاری با شرکتهای فوق نداشته باشد . در دههای اخیر کشورهای جدیدی با احداث شرکتهای چند ملیتی پا به عرصه اقتصادی کذاشته اند . از جمله این کشورها میتوان از چین ، هند ، کره جنوبی ، ترکیه ، برزیل ، مالزی و غبره نام برد . و در سایه تعامل و همکاری با کشورها فوق اقتصاد خود را شکوفا نمودند . و هم اکنون در اقتصاد جهانی به عنوان قطب ناثیر گذار مطرح می باشند . ورود کشورهای فوق و فعالیتهای آنها در کشور مبداً از بعد فرهنگی طبعاتی برای آن کشورها دارد و عمده مخالفتهای برخی از کشورها جهت فعالیت بدلیل همین طبعات میباشد . در این مبحث ما به

تاثیر نقش فرهنگی شرکتهای چند ملیتی می پردازیم .

  

بخش اول : تعریف شرکت

 

در تعریف شرکت :   شرکت به‌معنی شریک شدن، انباز گشتن می باشد .

 در حقوق مدنی آمده است :« شرکت عبارت  از  اجتماع مالکین متعدد در شء واحد بنحو اشاعه» و سپس در ماده بعد عنوان می نماید شرکت یا اختیاری یا قهری که در حقیقت تقسیم بندی شرکتها از لحاظ حقوق مدنی بصورت اختیاری و اجباری میباشد و اشاره ای به شرکتهای تجاری ننموده است در قانون تجارت از شرکتها تعریف چندانی نشده است . ولی انواع شرکتها تجاری را تعریف و تقسیم نموده  است . شرکت تجاری به شرکتی گفته می شود که کارها ی تجاری و بازرگانی انجام می دهد .   

کلمه ملی در ایران به‌معانی مختلف و گاه متضاد به کار میرود، در موارد محدودی به معنی National اروپایی (یعنی دولتی) استعمال میگردد و گاهی به معنی آنچه که تعلق به یک یا چند نفر از افراد ملت دارد، نه به همهی ملت، استعمال میگردد

شرکت بینالمللی (International Corporation) به شرکتهایی گفته میشود که محصولات خود را به کشورهای دیگر صادر میکنند.

شرکت چندملیتی (Multinational Corporation) به شرکت‌هایی گفته میشود که در کشور‌های دیگر و

  کنند؛     در سطح جهانی فعالیت می

1-      حقوق مدنی ماده571

 

تعریف فرهنگ :

فرهنگ عبارت است از مجموعه‌ باورها، روش‌ها و الگوهای قراردادی و قابل آموزش و قابل انتقال در جوامع انسانی که می‌توان برای نظم و استحکام بخشیدن به جامعه انسانی آن را کنترل، هدایت و اشاعه داد و تولید کننده ی آن انسان می‌باشد.

با این تعریف، فرهنگ معرف نحوه برخورد و شناسایی متقابل افراد در فضای خاص اجتماعی و محیط زندگی است و در نتیجه تاسیس شعبه ای از شرکت فراملیتی در یک کشور با دگر سان کردن حساسیتها وعقاید و تشویق فرد گرایی و مطلوبیت گرایی کاسبکارانه، هویت ملی و اصالت فرهنگی را نیز وارد صحنه تحقیق میکند.با این وصف،نباید مجموع آفرینشهای هنری یا فکری را که میراث فرهنگی یک قوم و یا ملت و کشور را شکل میدهند از نظر دور داشت.تحلیلی که ارائه میشود بر مبنای تمام ارزشها و ذهنیات خواهد بود،زیرا مفهومی که در قرن نوزدهم فرهنگ را به ادبیات و هنرهای زیبا محدود میکرد،در عصر ما کهنه شده است و پیش فرض شوک  فرا ملیتی وتاثیر شرکت های چند ملیتی  را باید در محدوده ی سنتها،الگوهای زندگی و معرفهای جاری و ساری یک جامعه مطرح کرد.  

مراحل گذر فرهنگی در جامعه

به نظر نگارنده  می توان برای این گذر،  چهار مرحله متصور شد که عبارتند از:

1- مراحل تقابل و اثر پذیری.

2- مرحله تحلیل

3- مرحله تهاجم

4- مرحل هضم فرهنگی

مرحله تقابل و اثر گذاری :

 این مرحل تقابل دو فرهنگ و اثر گذاری آنها بر روی همدیگر سبب ورود کلمات جدیدو رسوخ در فرهنگ دیگر می گردد و متعاقب این چالش و هنجار فرهنگی  به تدریج در تقابل دو فرهنگ، فرهنگ قوی تر بر فرهنگ ضعیف تر غلبه کرده و برخی آداب و رسوم فرهنگ غنی تر به عنوان بخشی از رسوم فرهنگی دیگر فرهنگها نهادینه می شود.از طرفی نمی توان از  تاثیر گذاری فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی در دیگر ملل چشم پوشی نمود . از جمله نوروز باستانی ایران ؛ نحوه پوشش، نحوه طبخ غذا و مشترکاتی در این زمینه و متقابلاً فرهنگ ایرانی نیز تاثیر پذیر بوده است و لی به عنوان فرهنگ غالب توانسته است  آنها را در خود هضم نماید . و در این مبحث به دلیل اختصار نویسی از شرح و بسط خوداری می گردد .

مرحله تحلیل : در این مرحله به دلیل ضعف یکی از فرهنگها و اینکه نیروهای فرهیخته و فرهنگی یک جامعه به حاشیه رانده می شود . خلع فرهنگی در جامعه بوجود می آید . علوم انسانی در هر جامعه ای نقش بسزایی بازی می کنند بطوری که جزء نیروهای پیشرو اجتماع محسوب می گردند . نا کار آمدی این قشر از جامعه به علل گوناگون  موجبات  بروز بحران فرهنگی و به تبع آن تحلیل فرهنگی می گردد .

 مرحله تهاجم فرهنگی :  این مرحله از مهمترین و خطرناک ترین مراحل گذر فرهنگی بوده که غالباً کشورهای توسعه یافته آن را به عنوان ابزاری جهت تخریب و به سلطه کشیدن کشورهای در حال توسعه اعمال نموده و بخش عمده ای از  سیاست های مالی خود را جهت تحقق اهداف خود  در این مرحله  هزینه می نمایند که به وضوح در برخی ممالک می توان  نمود خارجی این سیاست های بسیار دقیق و برنامه ریزی شده را مشاهده نمود، از این قبیل موارد می توان تجمل گرایی افراد جامعه ، نحوه صحبت و استفاده از واژگان بیگانه در فرهنگ اصلی و مادری خود، چگونگی  پوشش افراد جامعه ، استفاده از برندهای خارجی و.. را  نام برد.

جه گروها یی از این موقعیت ها استفاده می نمایند ؟

نکته مهمی که باید توجه نمود این است که اصولاً چه کشورها و گروهایی در این مراحل از تهاجم فرهنگی نهایت بهره برداری را می کنند، این گروها را می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

ا- نیروهای خودکامه و دیکتا تورها .

2-دشمنان کشور که درحال تسلط بر کشورها می باشند .

 اصولاً در کشورهای جهان سوم و کشورهایی که حکومت دیکتاتوری بر آنها فرمانروایی می کنند ، بدلیل اینکه تمام تصمیم گیری ها به یک نقطه ختم میشود با هر فکر و اندیشه ای که بر خلاف اندیشه های آنها باشد ، برخورد قهر آمیز می شود و در جامعه ای که برخورد اندیشه و تفکرات نو نباشد آن جامعه به رخوت می گراید . لذا چنین حکومتهایی سعی می کنند برای پیشبرد اندیشه های خود و سلطه بر جامعه ازهر گونه فکر و اندیشه جدید جلوگیری نماید .

دشمنان هر جامعه به هر و سیله سعی در استیلاء و برتری خود دارند . یکی از راههای استیلاء، جنبه  اقتصادی است که از طریق اقتصاد ی سلطه فرهنگی خود را بر سایر کشورها تحمیل نمایند  و لذا از طریق تبلیغات و الغاء فرهنگی آرام آرام و در طول مدت زمانی استیلاء خود را به طور کامل دیکته می کنند.  به طوری که حتی در تغییر حکومتها نیز دخالت می کنند . و نمونه آن کودتاهایی که در کشورهای جهان سوم و مخصوصاً آفریقایی ؛ و نمونه دیگر انقلاباتی که تحت عنوان بهار عربی انجام گرفت میباشد . در این میان نقش کارتلهای نفتی و شرکتهای چند ملیتی خیلی بارز میباشد . هرچند که معمولاً شرکتهای فوق به صورت لایه لایه عمل می کنند و کمتر سایست گذاران کلان آنها در معرض دید و نگاه اجتماع میباشند . گاهاً دیده شده چهره معصومانه آنها با تشکیل بنگاههای خیریه وکمکهای بشر دوستانه در معرض دید مردم قرار می گیرید. و اهداف خود را در پشت این چهره معصومانه و با اهداف بشر دوستانه به منصه ظهور میرسانند .1

 هضم فرهنگی : در این مرحله جامعه کاملاً به شکل فرهنگ غالب در می آید . از مدلهای مو گرفته تا آداب و رسوم طریقه رفتاری و طرز صحبت کردن بطور کلی جامعه هویت فرهنگی خود را از دست میدهد . و به هر سمت و سویی که تصمیم گیران اراده کنند، به آن سو و جهت کشیده خواهد شد و بخوبی برنامه های خود را دیکته می کنند . جامعه، یک جامعه مصرفی صرف، بدون فکر و حکومت های آنها، حکومت های دست نشانده و تدوین کننده برنامه کشورهای سلطه گر می باشند.1

 

-------------------------------------------------------

1)  سید حسین ضیایی سیستانی، وکیل پایه یک دادگستری ، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق تجارت بین الملل دانشگاه آزاد واحد دامغان

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

  شرکت چند ملیتی چیست؟

 



ظاهراً اولین کسی که شرکت چند ملیتی را تعریف کرد دیوید لیلنتال (
David Lilienthal) بود که در سال 1960 یک تعریف ساده برای شرکتهای چند ملیتی ارائه کرد: "شرکتی که در یک کشور تشکیل شده اما  تحت مقررات کشورهای دیگر هم فعالیت می کند". براساس این تعریف شرکت چند ملیتی مثل هر شرکت دیگری تحت قوانین یک کشور مشخص تاسیس شده و سپس به دلایلی در کشورهای دیگر هم به فعالیت اقتصادی می پردازد. اما حتی در همان زمان هم شرکتهایی وجود داشتند که شرکت چند ملیتی تلقی می شدند ولی در تعریف فوق قرار نمی گرفتند: شرکتی مانند رویال داچ شل که از ابتدا تحت قوانین دو کشور انگلستان و هلند تاسیس شده بود بدون شک یک شرکت چند ملیتی بود.  

بنابراین تعریف های دیگری ارائه شد که بیشتر به قلمرو فعالیت شرکت توجه می کرد تا محل تشکیل آن. براساس یک تعریف هر شرکتی که به منظور کسب درآمد، کنترل و مدیریت اموالی را در بیش از یک کشور در اختیار داشته باشد یک شرکت چند ملیتی محسوب می شود. به این ترتیب محل تشکیل شرکت یا ملیت صاحبان شرکت موضوعیت ندارد. از طرف دیگر، صرف حضور اقتصادی یا داشتن اموال در کشورهای مختلف هم معیار چند ملیتی بودن نیست و مثلا اگر شرکتی از طریق مدیریت پرتفوی ( مثلاً خرید سهام شرکتها بدون اینکه الزاما منجر به دخالت در مدیریت شرکت شود) اموالی در کشورهای دیگر داشته باشد الزاما شرکت چند ملیتی محسوب نمی شود. اما زمانی که یک شرکت کنترل و مدیریت یک فعالیت اقتصادی در کشورهای دیگر را به عهده گیرد ( مثلا از طریق تشکیل جوینت ونچر با مشارکت سرمایه گذاران داخلی)، می توان آن را شرکت چند ملیتی دانست. پس در یک تعریف ساده "شرکت چند ملیتی شرکتی است که اقدام به سرمایه گذاری مستقیم خارجی (
Foreign Direct Investment  یا به اختصار FDI) کند.".

ا  شرکت چند ملیتی (یا فراملیتی) شرکتی است با مسئولیت محدود، که فعالیت های سرمایه گذاری، تولیدی، تبلیغاتی و فروش آن به مرزهای کشور واحدی محدود نمی شود. این نوع شرکت ها در چندین کشور دنیا دفتر دارند و گاه قطعات یا جزییات مصنوعات خود را، به لحاظ مهیا بودن مواد اولیه، نیروی کار ارزان، مقررات زیست محیطی سست تر و مالیات های نازل تر، در چند کشور مختلف تولید می کنند. به لحاظ قدرت اقتصادی فزاینده، این شرکت ها از قدرت سیاسی بالایی نیز برخوردارند و به طرق مختلف بر قوانین ملی کشورهایی که در آنها فعالیت می کنند تاثیرگذار اند. به منظور حفظ قدرت اقتصادی و نفوذ گسترده در بازارهای ملی و محلی، این شرکت ها همواره در تلاشند که شرکت های داخلی و تولید کنندگان خرد محلی رقیب را از میان بردارند. جعلیات علمی، آلودگی اطلاعاتی و تکنولوژی نهادسازی از جمله روش هایی است که این شرکت ها برای همسو کردن خط مشی و قوانین ملی کشورها با منافع تجاری خود از آنها بهره می برند. راه دیگر استفاده از قوانین ثبت اختراعات است تا امتیاز تولید و فروش انحصاری کالاها، حتی ا

 

 

گر کالای مورد نظر برخاسته از فرهنگ بومی کشورهای مورد هجوم باشد، را برای خود به چنگ آورند. انگیزه و محرک اصلی پدیده جهانی شدن برخاسته از منافع تجاری و شرکت های فراملیتی دنیا بوده است که از تضعیف قوانین ملی، و آداب و سنن قومی از یک سو و گشودن بازارهای ملی و محلی برای تولیدات صنعتی خود سود برده اند.

تاکید برعنصر قلمرو فعالیت (در مقابل محل تشکیل یا ملیت صاحبان شرکت) در ادبیات سازمان ملل  هم مشاهده می شود. زمانی که در شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل (ECOSOC) بحث تدوین مقررات برای شرکتهای چند ملیتی مطرح شد، نمایندگان برخی کشورها استدلال کردند که اصطلاح "شرکتهای چند ملیتی" باید در مورد شرکتهایی به کار رود که توسط اشخاصی با ملیتهای گوناگون تاسیس و اداره میشوند. بنابراین برای اشاره به شرکتهایی که در کشورهای مختلف فعالیت مستقیم می کنند (طبیعتاً این شرکتها مورد نظر سازمان ملل بودند.) از  اصطلاح شرکتهای فرامرزی  Transnational Corporations) یا به اختصار TNC) استفاده  شد. امروزه نیز در سازمان ملل و موسسات وابسته برای اشاره به آنچه عموماً شرکتهای چند ملیتی نامیده می شود، معمولا از اصطلاح شرکتهای فرامرزی (TNC) استفاده می کنند.

در یک تحول دیگر اصطلاح موسسات چند ملیتی (
Multinational Enterprises) جایگزین اصطلاح شرکتهای چند ملیتی شد. در واقع   این اصطلاح از جهات مختلف بر اصطلاح شرکتهای چند ملیتی ارجحیت دارد. ممکن است یک موسسه چند ملیتی الزاماً درقالب یک شرکت تاسیس نیافته باشد. از طرف دیگر ممکن است یک موسسه چند ملیتی شامل دهها، صدها و حتی هزاران شرکت مختلف باشد که هریک دارای شخصیت حقوقی هستند و در کشورهای مختلف تاسیس شده و فعالیت میکنند.

به این ترتیب شاید توصیفی که سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (
Organization for Economic Cooperation and Development  یا به اختصار OECD) از موسسات چند ملیتی ارائه می دهد تا حد زیادی مفید باشد:یک موسسه چند ملیتی معمولاً شامل شرکتها یا سایر بنگاههایی است که در بیش از یک کشور تشکیل شده اند و طوری به یکدیگر مرتبط اند که می توانند فعالیت های خود را به اشکال مختلف هماهنگ کنند. اگرچه ممکن است یکی از این بنگاهها این توانایی را داشته باشد که تاثیر قابل توجهی بر فعالیتهای سایر بنگاهها اعمال کند، میزان استقلال عمل این بنگاهها درچارچوب موسسه از یک موسسه چند ملیتی به موسسه دیگر متفاوت است. مالکیت موسسه ممکن است خصوصی، دولتی یا ترکیبی (خصوص-دولتی) باشد. این توصیف تاحد زیادی ساختار موسسات چند ملیتی را روشن می کند. برای دیدن اصل تعریف که در سند "راهنمای

در پایان برای اینکه موضوع روشن تر شود می توانیم سوالی طرح کنیم: اصلاً به چه دلیل لازم است موسسات چند ملیتی را بعنوان نوع خاصی از موسسات اقتصادی طبقه بندی و تعریف کنیم؟ به عبارت، دیگر چرا با این موسسات نیز مانند سایر موسسات و شرکتها رفتار نمی شود و چرا سعی می شود این موسسات بعنوان نوع متمایزی تعریف شوند؟ پاسخ به این سوال ضمن اینکه تعریف موسسات چند ملیتی را روشن تر می کند ما را به نقطۀ
  دیگری از بحث شرکت های چند ملیتی می رساند.

پاسخ نسبتا روشن است: موسسات چند ملیتی در کشورهای مختلف و تحت سیستم های حقوقی مختلف فعالیت می کنند و این به معنای شمول قوانین و مقررات مختلف و حتی متضاد بر فعالیت این موسسات است. از طرف دیگر موسسات چند ملیتی این توانایی را دارند که فعالیت های خود را در کشورهای مختلف هماهنگ کنند و این توانایی به آنها این امکان را می دهد که تا حد زیادی از اِعمال و اجرای قوانین ملی که به نفعشان نیست اجتناب کنند. در حقیقت حضور و فعالیت موسسه چند ملیتی در قلمروهای حقوقی گوناگون باعث می شود مقررات مختلف و بعضا متضادی بر فعالیت های موسسه حاکم شود و در عین حال هیچ نظام حقوقی واحد و مشخصی توانایی کنترل فعالیت های یک موسسه چند ملیتی را نداشته باشد. به این ترتیب ویژگیهای خاص موسسات چند ملیتی باعث ایجاد مباحث حقوقی خاصی شده که در مورد سایر شرکتها و موسسات مصداق ندارد.

شرکتی که از نظر حقوقی مستقل است که جزء تفکیک ناپذیر سیستم فراملیتی یک شرکت چند ملیتی قرار گیرد و در عین حال استقلال واقعی خود را نسبت به عملیاتی که مورد توجه شرکت چند ملیتی نیست حفظ کند. قراردادهای دراز مدت اخیر ، بین شرکتهای چند ملیتی امریکایی و اروپایی شرقی به نوعی بوده است که موجبات ادغام محدود شرکتهای دولتی مزبور را در چهارچوب عملیاتی شرکت ملیتی فراهم کرده است .

قراردادهای انتقال تکنولوژی غالیاً بین شرکت مادر و شعبات آن ( تا صددرصد ) و همچنین بین شرکت چند ملیتی و شرکتهای کم و بیش مستقل منعقد می گردد . این کار بنابر ملاحظات عملی صورت می گیرد ، ضرورت حمایت حقوقی از پروانه ها و علائم ، لزوم یکنواخت بودن کار ، استفاده از قراردادهای مذکور به عنوان وسائل گریز از پرداخت مالیات و مقررات مربوط به ارز از جمله آنهاست .

به این ترتیب قراردادهای مذکور ( که طریقه حقوقی دسترسی موسسات وابسته به منایع مشترک شرکت چند ملیتی است ) هم معلول سلطه مرکز تصمیم گیری شرکت و هم از وسائل اصلی برای در دست گرفتن و اجرای سلطه مزبور است . نقش آن را باید در مبحث حقوقی جداگانه ای مورد بررسی قرار داد ، زیرا قراردادهای مزبور بیش از هر چیز موجبات سلطه را فراهم می نماید.گفته می شود که علم حقوق با تأخیر بسیار پدیده ای موسوم به شرکت چند ملیتی را پیگیری و مورد بررسی قرار داده است . گواه بر این مدعا از نظر بعضی افراد نبودن پژوهشهای حقوقی جالب توجه به تعداد کافی است . به نظر ما ادعای فوق صحیح است ولی حدود آن باید با دقت مشخص شود ، زیرا بسیار دقیق است . باید مطلب را اینطور آغاز کرد که اگر شرکت چند ملیتی یک پدیده اقتصادی مهم و مبتنی بر واقعیت تکنیکی است ، پدیده ای حقوقی نیز است . حتی پیش از این ، یعنی شرکت چند ملیتی زاییده حقوق است اعم از حقوق داخلی و حقوق بین المللی . جنبه های حقوقی آن ثانوی و فرعی نیست بلکه از جوهر این پدیده ناشی می شود . ویژه گی اصل شرکت چند ملیتی یعنی حفظ وحدت در قالب کثرت انعطاف پذیر ، فقط با اقدام هماهنگ حقوق خصوصی و حقوق عمومی ، حقوق ملی و حقوق بین المللی امکان پذیر است . باید یاد آور شد که سیستم های اقتصادی ـ حقوقی و سیاسی مجری در کشورهای مختلف ، ( بویژه در کشورهای توسعه یافته با اقتصاد خصوصی و مختلط ) امکان رشد شرکتهائی را که از فراسوی مرزهای ملی عبور می کنند و در عین حال وحدت عمل خود را حفظ می نمایند میسر ساخته است . باید در حقوق تجارت و در حقوق عمومی قواعد و اصول مربوط به آنها را جستجو نمود . یعنی در حقیقت امکان رشد شرکت چند ملیتی در سیستم های حقوقی موجود وجود داشته است ، ولی ظهور آن با مساعی حقوقدانان و مشاوران حقوقی شرکتهای بزرگ توام بوده است . افراد مذکور موفق شده اند که امکانات سیستم های موجود را بکار بگیرند و به این ترتیب به نوعی جدید از شرکت اقتصادی ( و حقوقی ) چند ملیتی شکل دهند . این کار اساساً کاری فنی بوده است و بسیار مفصل و دقیق با بکار گرفتن روشها و ابزار حقوقی گاهی بسیار معمولی ، حقوقدانان موفق شده اند ساختارهای پیچیده و در عین حال انعطاف پذیری ایجاد کنند و به این ترتیب با کمک وسائل روی هم رفته معمولی ، پدیده حقوقی جدیدی بوجود آمد . البته می توان نسبت به فواید اجتماعی شرکت چند ملیتی مردد بود ، ولی این مسئله باعث نمی شود که استعداد و قابلیت پدید آورندگان آن و نتایج حاصله را مورد تحسین قرار نداد .
 .

شرکتهای چند ملیتی و اخلاق

پیچیدگیهای حاکم بر روابط حکومتها و شرکتها ی چند ملیتی را باید حکومتها حل کنند . و نه شرکتها که خصلتی مردمی ندارند . ای با حکومتها است که با الهام از افکار عمومی ملتهایشان شرکتهای چند ملیتی را از پیش رفتن بیش از اندازه به سوی ارزشهای ضد اخلاقی باز دارند . آنها را به رعایت قوانینی بین المللی ، استاندارهای محیط زیست و احترام گذاشتن به افکار عمومی کشوری که در ان سرمایه گذاری می کنند. وادار نمایند و در برخورد با حکومتهای غیر دمتراتیک که از طریق زور و کودتا و عملیات  نا مردمی به قدرت رسیده اند . از کنار مسائل سیاسی بگذرند و به این دلیل که فعالیتها یشان صرفاً اقتصادی است خود را بیطرف قلمداد کنند . سیاست بخشی از فعالیتهای روزمره شرکتهای بزرگ به ویژه کمپانیهای نفتی و معدنی تشکیل می دهد . فعالیتهای این شرکتها گاه مرزهای جغرافیائی و یا تغییر در انتقال ثروت از کشوری به کشور دیگر را موجب می شود . بنابر این هیچ شرکتی چند ملیتی نمی تواند بگوید به دلیل که نقشی در سیاست یک کشور ندارد از گروه حاکم آن نمی تواند نقش داشته باشد . سایر حکومتهای جهان نیز در برخورد با خودکامگان مسئولیتهای دارند و تنها از طرق تنبیه شرکتهای چند ملیتی یک حکومت یاغی و خودکامه را زیر فشار قرار دهند .                                                    

نقش شرکتهای چند ملیتی در الگوی مصرف

 

 

الگوهای مصرف را نمیتوان از نظامهای ارزشی و هنجاری خواه اجتماعی یا فردی و یا تواماً که معرف شخصیت مصرف کننده است، جدا ساخت. اگر چه گزینشهای مصرفی مردم کشورهای جهان سوم تحت تاثیر منابع گوناگون و به خصوص منابع بیگانه هدایت میشود، اما قطعاً نمایانگر ذهنیت آنان نیز هست. بدون نادیده انگاشتن بعد سودگرایی (ارضای نیازهای روانی) فرآیندهای مصرف اجتماعی، باید به ابعاد نمادی، یعنی معنای اجتماعی آنها نیز توجه داشت. کالاها و خدمات، سوای کیفیات طبیعیشان، دارای علایم رمزی نیز هستند و شاخصها و عاملان یک قشربندی اجتماعی محسوب میشوند؛ به همین دلیل بررسی دقیق پدیده تشکیل الگوهای مصرف توسط شرکتهای فراملیتی اهمیت دارد.

در واقع مصرف کالاها و خدمات مصرفی، علایمی است که کدهای اصلی جامعه ای که فرد در آن زندگی میکند صرف نظر از درجه توسعه اقتصادی و اجتماعی اش به آنها معنا میبخشد. لذا حوزه مصرف، حوزه ای مهم در تشکیل ذهنیتها و ارزشهای منبعث از فعالیتهای شرکتهای فراملیتی است، زیرا نماد مصرف یا کد اشیای مصرف شده ترجمان وضع فرهنگی یا هویت فرهنگی اند. افراد با دسترسی یافتن به کالاهای خاص برطبق موازین و مقیاسهای جامعه نه تنها از منزلت و مقام خود، بلکه از جایگاه دیگران نیز آگاهی مییابند اشیا با ایفای یک کارکرد اجتماعی تمایزی و تبعیضی، در واقع معرف افراد،یا به معنای صحیح تر تمایز بین افراد میشود. در حقیقت تمایز قایل شدن بر حسب اشیا مبین یا موجد تفکیک و تفاوت اجتماعی است، که افراد را طبقهبندی کرده و سلسله مراتب اجتماعی را به دنبال دارد. این بعد نمادی در کلیه سطوح جامعه بر طبق کدهای متفاوت، مشاهده، و به یک طبقه اجتماعی خاص نیز محدود نمی شود. علاوه براین باید به مصرف بعد تخیلی نیز افزود، زیرا اشیاء وسیله فرار و طلسمی است که فرد با توسل به آن میتواند جهانی سحرآمیز را تصور کند. آرزها به سوی نیازها هدایت شده و در وجود کالا، برآورده میشوند. علت اینکه تبلیغ کنندگان همواره در تلاش یافتن تصویری هستند که مصرفکنندگان از خود، و از من آرمانی همواره صرفاً همان الگوی رفتاری است که در یک متن اجتماعی تحقق مییابد و به عبارت دیگر در ارتباط با سایر افرادی که از اتحاد آنها با یکدیگر هستی اجتماعی فرهنگی خاص، و اکثراً یک ملت، تشکیل میشود. جدل میان خود و تصویر شخصی یعنی بین انگیزهها و ارزشها در مصرف در کشورهای در حال توسعه، غالباً در ناکامی از مصرف بسنده تجلی مییابد، چه در واقع آنچه فرد میکوشد در مصرف بیابد راهی برای غلبه بر احساس نابسندگی و میل ورود به اجتماع و نیل به ارتقای اجتماعی است .

الگوهای مصرف در همه موارد باید با هویت فرهنگی جامعه کاملاً پیوستگی داشته باشد، البته باید به الگوهای مصرف متفاوتی که به دلیل عدم تجانس نظام اجتماعی فرهنگی و دامنه قشربندی اجتماعی اقتصادی کم و بیش با یکدیگر تفاوت دارند توجه داشت. در کشورهای جهان سوم ،منطبق تفکیک اجتماعی بر مبنای مصرف تنها در ایجاد یک سلسله مراتب اجتماعی فرهنگی و پویایی و تحرک اجتماعی بازتاب نمی یابد بلکه به شکل یک برخورد متقاطع فرهنگی و ستیز بین «سنت و تجدد» نیز پدیدار میگردد. معرفی و گسترش تجدد از طریق فرآیند قالب شکنی، آمال و نیازها و قالب ریزی مجدد آنها پویایی اجتماعی مصرف را در پی دارد. در این چهارچوب الگوی ارتباطات با الگوی مصرف رابطه مستقیم دارد، از یک سو الگوی مصرف حاصل مجموعه پیام ها و علایمی است که نگرش مردم را شکل می دهد، و در رفتار های مصرفی آنها تبلور می یابد. واز سوی دیگر مصرف خود یک الگوی ارتباطی بین انسان و جامعه و بین انسان و خود اوست.

تاثیر شرکتهای فراملیتی در ایجاد الگوهای مصرف در دو سطح صورت میگیرد. در وهله اول این شرکتها به توسعه الگوهای مصرفی رایج در کشورهای جهان سوم کمک میکنند. در وهله دوم شرکتها میکوشند کالاها و فرآوردهایجدید راکه کم و بیش پیچیده تر از فرآوردههای قبلی است جایگزین فرآورده های سنتی کنند. بنابراین موفقیت تجارتی این شرکتها در تمامی ساختار مصرف کشورهای در حال توسعه تاثیر میگذارد. شرکتهای فراملیتی انتقال دهنده و اشاعه دهنده نظام های بازنمایی و هنجاری و نظامهای بیانی (نیازها و الگوهای رفتاری ) اند. تفکری که اساس این نظامها را تشکیل می دهد آن است که برای مثال پاداش تلاش فرد در کارش دسترسی یافتن به کالاهای مصرفی است، و افزایش مصرف شاخص عمده توسعه اقتصادی محسوب میشود. بنابراین، ترویج چنین منطقی و تلاش برای مصرف بیشتر درنیروی محرکه تغییر اجتماعی نقش مهمی دارد. به این معنا که شرکتهای فراملیتی به دلیل ماهیت عقلانیت خود ،در پیوستگی و یگانگی روزافزون کشورهای جهان سوم با نظام اقتصاد تجارتی دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در این نظام اقتصادی تا حد زیادی به کالاها و خدماتی که در دسترس دارد و همچنین به پایگاه اجتماعی وابسته به این خدمات منوط است. این عقلانیت به طرق گوناگون مطرح میگردد، در زمینه ارتباطات، پیام های پخش شده توسط رسانه ها (تلویزیون، سینماو تبلیغات) با نمایش امتیازات جامعه مصرفی و ایجاد اشکال بازنمایی و نظام های هنجاری، نقش مهمی بازی میکنند.

به موازات این جریان، گرایش روزافزونی به تقلید از سبک زندگی غربی و تولیدات غربی به وجود می آید، انگیزههای افراد به نحو فزاینده ای به سمت دسترسی به مصارف تجارتی سوق داده میشود. ارزش های سنتی تا حد زیادی بی اعتبار میگردد، و تصور ذهنی فرد از جامعه و نقشی که در آن دارد، تغییر میکند .

کارکنان شرکتهای فراملیتی نیز، صرفنظر از مقامی که در شرکت دارند، با اشاعه اخلاق شرکتها در این فرآیند تخریب نقش مهمی دارند. همان طوری که قبلاً اشاره شد، اشتغال به کار در این نوع شرکتها مستلزم پذیرش مقررات و هنجارهای مربوط به آنهاست. مصرف کالاهای ساخت شرکت های فراملیتی و اثرات نمایشی منبعث از آنها در ایجاد اخلاق مصرف مادی موثر است.

نکته آخر اینکه این شرکت ها گرایش دارند عادات مصرفی را به گونه ای که به سود آنها باشد شکل دهند و بنابراین درصددند تا فرآوردههای خود را جایگزین کالاهای سنتی کنند، و برای برخی کالاها و خدمات خود تقاضای تجارتی منظمی که قبلاً وجود نداشته به وجودآورند. همچنین برخی نیازها و خواستها را به سوی مارکهای خارجیسوق دهند. سیاستهای تبلیغاتی و تشویق فروش کالا بدون شک یکی از موثرترین طرق نفوذ شرکتهای فراملیتی است، و در تغییر نیازهای اساسی افراد و هدایت آنها به سوی مارکها و فرآورده های خاص دخالت دارد. قطعاً این انتقال سلیقه ها برآیند سیاستهای گسترده بازاریابی و تاثیر آنها برمعرف ها و هنجارهاست .

هدف اصلی این تبلیغات ایجاد نیازها و بنابراین فرآوردههایی است که میتوانند این نیازها را برآورده سازند. فرآورده هایی که عملاً تنها شرکتهای فراملیتی قادر به تولید آنها هستند. برای مثال شرکت یونیلیور برای فروش خود برنامه های تبلیغاتی جهانی بسیار مهمی اجرا میکند. این برنامه ها غالباً باعث میشود تا مردم تمامی علاقه خود را به فرآوردههای داخلی از دست بدهند. مثلاً همین شرکت تلاش میکند تا در هند مارگارین واناپستی را جایگزین کره محلی کند و به نظر می رسد که این محصول داخلی کلاً از بین برود. این شرکت در ایجاد نیاز به پودرهای پاک کننده شیمیایی و مواد ضدعفونی کننده و نتیجتاً در نتیجه ایجاد بازاری برای این محصولات خود در اندونزی موفق بوده است.

علاوه براین توانسته است فروش بستنی، سوسیس و اغذیه منجمد شده خود را در مناطق درون مرزی سیرالئون و لیبریا گسترش دهد، یعنی در مناطقی که کمتر میتوان از آنها به عنوان مناطق دارای «درآمدهای احتیاطی» سخن گفت و آذوقه رسانی به آنها معمولاُ توسط هواپیما صورت می گیرد.

در آمریکای لاتین قدرت تبلیغات به حدی است که حتی روستاییان بسیار فقیر نیز عملاً خود را ملزم به نوشیدن نوشابه هایی چون کوکاکولا و پپسی می دانند، و لو آنکه به قیمت فروش محصولات طبیعیشان تمام شود.

ر. لدوگار با مطالعه دو کشور برزیل و مکزیک، موفقیت شرکتهای فراملیتی را در ایجاد نیاز به نوشابه های غیر الکلینشان می دهد. برای مثال ؛ مصرف سالانه این نوع نوشابه ها در مکزیک رقم قابل ملاحظه 14 میلیارد بطری یعنی برای هر نفر 5 بطری طی یک هفته بوده است (در مکزیک 40% نوشابه های مصرفی پپسی کولاست ). شستشوی مغزی تجارتی آنچنان قوی است که ساکنین برخی روستاهای مکزیک به رغم درآمد اندک خود متقاعد شده اند که بدون این نوشابه ها نمی توانند زندگی کنند و باید هر روز آنها را مصرف کنند. در سال 1979 یک کشیش مکزیکی با اشاره به این مطلب مینویسد: «شنیده ام بعضی از روستاییان می گویند بدون مصرف روزانه نوشابه های غیر الکلی نمی توانند زندگی کنند برخی دیگر به خاطر نمایش پایگاه اجتماعی خود هر روز با غذایشان باید نوشابه بنوشند، به خصوص مواقعی که میهمان دارند. اکثراً فکر میکنند که باید روزانه این نوشابه ها را مصرف کنند. این اساساً ناشی از تبلیغات گسترده به خصوص در رادیو است که در این مناطق کوهستانی شنوندگان فراوان دارد. به موازات این امر، در این روستاها فرآورده های طبیعی مثل میوه کمتر مصرف می شود، برخی خانواده ها فقط هفته ای یک بار میوه میخورند».

اساس این سیاستهای تبلیغاتی متقاعد ساختن مردم است به اینکه روشهای سنتی تغذیه (ارزن، برنج، لوبیا، ذرت، آب) در قیاس با محصولات غربی غالباً پیچیده تر (بسته بندی های لوکس، تفاوتگذاری های تصنعی با استفاده از مارکهای گوناگون) اهمیت کمتری دارد. موضوع مهم در اینجا نمادگذاری اجتماعی کالاهاست. از آنجا که مردم به خاطر کم سوادی خود آسیبپذیرترند، تاًثیر تبلیغات بسیار زیادتر میشود. برای مثال، به کشور کنیا که قبلاً نیز مورد بحث بوده اشاره میشود. هزینه تبلیغات بازاریابی برای صابونهای تولیدی شرکتهای وابسته به شرکتهای فراملیتی در این کشور 6 درصد و برای صابونهای تولید داخلی 1درصد قیمت آنها بوده است. این خود نشان دهنده سیاست هدایت تقاضاهای داخلی به سوی فرآورده های پیچیدهتر (صنعتی)، (صابون توالت، موادضد عفونی کننده ...) است که بیشتر بر شکل ظاهری صابونها و جذابیت بسته بندی آن تاکید دارد.

برای ارائه طرحی کلیتراز موضوع به هزینه های تبلیغاتی شرکتهای تابع شرکتهای فراملیتی در کنیا اشاره میشود این هزینه ها در حدود 12 میلیون شلینگ کنیاست، در حالی که بودجه تخصیص یافته در آخرین برنامه پنج ساله کنیا برای ساختن مرکز بهداشت روستایی که دولت از آنها به عنوان عوامل کلیدی در بهداشت مناطق روستایی (حدود 90 درصد جمعیت کشور در این مناطق سکونت دارند) یاد میکند، 7/5 میلیون شلینگ است.

یکی از مشهورترین نمونه های نفوذ خارجی در الگوهای مصرف، فعالیت شرکت نستله و سیاست توسعه فروش شیر خشک برای اطفال است. این شرکت برای ترویج فرآوردهای غذایی خود و جایگزین کردن آنها به جای شیر مادر سیاست فعالی را به مرحله اجرا درآورد. برای این منظور روش های متفاوتی به کار گرفته شده است :

1. توزیع مجانی و غالباً خانه به خانه بطری های شیر و محصولات لبنی (لاکتوژن)

2. اجرای برنامه های تبلیغاتی در بیمارستانها و زایشگاه ها. این برنامه ها توسط ماموران خاصی موسوم به «پرستاران شیر» صورت میگرفت، این پرستاران اونیفورم سفید میپوشیدند و نتیجتاً به راحتی میشد آنها را با کارکنان بیمارستان اشتباه گرفت.

3. توزیع مجانی کارتهای مربوط به وزن نوزادان با تبلیغ لاکتوژن. جمله ای هم در این کارتها نوشته شده بود با این مضمون که مادران تاحد امکان باید کودکان را با شیر خود تغذیه کنند. اما عملاً چند درصد مادران قادر به خواندن این نوشته بودند؟

تبلیغات تلفیقی در بیمارستان ها و رادیو. در اینجا گفته میشد که مصرف این فرآورده ها، نیرو و قدرت به کودکان میبخشد (برای مثال این دو موضوع در نیجریه اهمیت زیادی دارند). در جامائیکا تبلیغ به این شکل بود: «لاکتوژن باعث نیرومندی و سلامتی است» یا «انرژی و قدرت میبخشد».

مصرف شیر خشک همراه با برخی نمادها، یعنی «نو»، «بهتر» و نظایر آن بود. در حال حاضر شیر خشک در بسیاری از کشورهای جهان سوم مصرف بسیار وسیعی دارد.

بنابراین فعالیت شرکتهای فراملیتی میتواند به انتقال حقیقی الگوهای مصرف منجر شود. این روند انتقال الگوها، نیازها برحسب مارکها تغییر پیدا میکنند و فرآوردههای پیچیدهتر و گرانتر جانشین محصولات ساده و ارزان میگردد. به موازات این فرآیند، تبلیغات شرکتهای فراملیتی با ایجاد تمایزات تصنعی بین فرآورده ها، موجب از رونق افتادن سریع و جایگزین نمودن آنها با محصولات جدیدتر است. نمونه های برونگرایی بسیار فراوان بوده و عواقب تاسف باری دارد. این تنها چیزی است که می توان گفت.

روستائیان مکزیک بیش از پیش به مصرف نان سفید به جای نان سنتی خودشان که هم ارزانتر است و هم پروتئین بیشتری دارد، روی آورده اند. در جامائیکا مردم عادت داشتند به عنوان صبحانه ماهی و موز که هر دو ارزان و بسیار مقوی هستند، مصرف کنند. اما در نتیجه تبلیغات این عادت از بین رفته و این فکر در مغز مردم رسوخ کرده که برای صبحانه بهتر است سه رال مصرف کنند. اکنون مردم از محصولات کلوگ استفاده میکنند، در حالی که موز در بازار به خاطر نبودن خریدار و مشتری فاسد شده و از بین می رود. ورود شرکتهای دانونسا و شامبورسی، شرکتهای تابعه گروه شرکتهای ب.اس.ان ژروهدانون و گروه نستله، در سال 1973 به مکزیک و برنامه های تبلیغاتی مهم آنها تقاضای کلی برای ماست را تا میزان 350% افزایش داده است.

فرآیند جانشین سازی کالاهای شرکتهای فراملیتی به جای محصولات داخلی در مصرف سیگار بسیار مشخص و آشکار است. در این بخش کاملاً متمرکز 8 شرکت فراملیتی بر بازار جهانی تسلط دارند : مثل شرکت بت انگلیسی الاصل که بزرگترین سازنده سیگار دنیاست و از هر پنچ سیگاری که در جهان سرمایه داری به فروش می رسد یکی از آن این شرکت است. شرکتهای دیگر عبارتند از گروه امپریال (انگلیسی)، امریکن براندز (ایالات متحده)، موسسه فیلیپ موریس (انگلیسی) و گروه آفریقای جنوبی (روتمن، رامبراند روپرت). این شرکتهای فراملیتی در گرایش مردم به مصرف سیگارهای خارجی (روند برونگرایی)، جایگزین نمودن سیگار داخلی ساخت تولید کنندگان کوچک با سیگارهای صنعتی دخالت موثر دارند. این تغییر ذائقه مصرف کنندگان سیگار باعث نابودی تنباکو سیاه در بسیاری از کشورها نظیر هند، پاکستان، جمهوری کره، فیلیپین، ارژانتین و یا برزیل شده است. سیگار کرتک در اندونزی، دلتی در سری لانکا و بیدیز در هند به سود سیگارهای ملایم نوع ویرجینیایی کنار گذارده می شوندبرنامه های وسیع تبلیغاتی عامل موثری در چنین فرآیندی است. علاوه بر این، برنامه های وسیع تبلیغاتی شرکتهای فراملیتی توتون، معرف آهنگ عمومی جریان بازاریابی شرکتهاست. تاکید اصلی در این برنامه ها برکلیشه های آمریکایی است و «تجملگرایی، پایگاه اجتماعی، سطح زندگی عالی و تصویر کابوی عاشق آزادی» مضامینی هستند که لاینقطع تکرار میشوند.

گاهی ایجاد بازارهای جدید به خاطر یافتن مفرهایی است برای فروش فرآوردههای واسطه ای برخی شرکتهای فراملیتی به عنوان مثال شرکت رالستون پورینا عامل گسترش صنعت پرورش مرغ در کلمبیاست، نه از آن رو که مرغ و جوجه را به ماده کلیدی رژیم غذایی مردم این کشور مبدل سازد، بل به خاطر آنکه برای محصول اصلیکارخانه، یعنی کنسانترههای غذایی برای حیوانات، بازار ایجاد کند. به پیروی از همین سیاست تسهیلات و امکانات خاصی در اختیار مرغداران گذارده شد. در نتیجه بین سالهای 1971 تا 1967 تولید مرغ در کلمبیا دو برابر گردید، یعنی از 11 میلیون به 22 میلیون رسید.

کودکان به دلیل آنکه به عنوان خریداران بالقوه به راحتی تاثیر پذیرند، هدف مطلوبی برای شرکتهای فراملیتی محسوب میشوند. برای مثال، برخی موسسات تولید کننده نوشابه های غیر الکلی در آمریکای لاتین و مرکزی در مقابل فروش مستقیم محصولات خود در مدارس به هنگام برگزاری جشنها، نوشابه و یخچال را به طور رایگان در اختیار این مدارس قرار می دهند. شرکتهای دیگر نظیر جنرال فودز در مکزیک با گذاردن مجسمه هایی کوچک نظیر شخصیتهای کارتونی والت دیسنی در بسته بندیها، در واقع برای محصولات خود بازاریابی میکنند.

بسیاری از کالاها (کوکایاپپسی) نماد تعلق به دنیای مدرن تلقی میشوند، و این همان چیزی است که تبلیغ کنندگان بر آن بسیار تاکید می ورزند. ه.والتر در مقاله نشریه بسیار معتبر تجارت جهانی کلمبیا که به بررسی سیاستهایبازاریابی در کشورهای در حال توسعه اختصاص یافته بود، این پرسش را مطرح میکند که آیا «مردم به اندکی تجمل نظیر نوشیدن نوشابههای غیر الکلی یا کشیدن سیگارهای معطر نیاز ندارند؟»

بحثها و توضیحات مسئول بودجه های تبلیغاتی پپسی کولا و کوکاکولا در برزیل به خوبی بیانگر تاثیر اجتماعیشرکتهای فراملیتی در ایجاد الگوهای مصرفی است. او میگوید: «در این کشور هیچ راهی برای هدایت و کانالیزه کردن طغیان جوانان وجود ندارد، نسل کنونی از هیچ آموزش سیاسی یا اجتماعی بهره مند نیست. ما یک مکانیزم اعتراضی به وجود آورده ایم که در مصرف کانالیزه میشود. پپسی، تصویری جدید و جوان است، آنها نیز خوشحال اند چون جوان هستند و چون جوان هستند، پپسی مینوشند».

بنابراین ورود شرکتهای فراملیتی دقیقاً با واژگونی الگوهای مصرف که برخی از آنها طی چندین قرن بدون تغییر باقی مانده اند همزمان است. اما ایجاد الگوهای مصرف جدید میتواند نتیجه مکانیزم های کمتر تعمدی دیگر نیز باشد. فرآوردههای شرکتهای فراملیتی هم به خاطر کیفیات طبیعی (لوکس ونوبودن) و هم به خاطر نمادهای اجتماعی وابسته به آنها به سهولت از سوی برگزیدگان داخلی که شدیداً مجذوب اسلوب زندگی غربی و محصولات غربی هستند پذیرفته میشود. پیامد اثرات نمایشی قوی این جریان، گسترش نیازها و اشیا در کل جامعه است. در اینجا باید از تاثیرتقلیدی سخن گفت. شرکتهای فراملیتی کالاهایی راعرضه میکنند که برگزیدگان داخلی سریعاً آنها را میپذیرند و سپس درمدت زمان کوتاهی پس از عرضه این کالاها، سایرین نیز به تقلید از برگزیدگان، مصرف کنندگان این کالاها خواهند شد.

طرح کلی در این جریان چنین است : شرکتهای فراملیتی محصولات جدید را در کشورهای درحال توسعه عرضه کرده و نیازهای مصرفی آنان را به جانب این کالاها هدایت میکنند.

روشهای نفوذ متنوع و گوناگون است (عمدی با استفاده از تبلیغات، نسبتاً غیر عمدی از طریق نمایش)، اما همگی در جهت هدایت الگوهای مصرف به سوی کالاها و خدمات تولیدی شرکتهای فراملیتی مشارکت دارند. ایجاد عرضه خود موجد تقاضاست. درست است که این محصولات بدون در نظر گرفتن نیازهای اساسی مردم به بازار عرضه میشوند و این چیزی نیست که شرکتهای فراملیتی نسبت به آن بی اطلاع باشند، بلکه بالعکس «این روش عادی و متداول انجام دادن امور از سوی آنهاست» این سیاست و عواقب ناشی از آن، نمایش جدیدی از تضاد و برخورد دو نوع منطق است، زیرا برای یک شرکت فراملیتی انتخاب یک برنامه تبلیغاتی قبلاً آزموده شده به زبانی دیگر به مراتب راحتتر است تا عرضه و یا تولید فرآورده هایی نو متناسب با نیازهای خاص محلی. 2

 

گزینه های شرکتهای چند ملیتی در القاء و استیلاء فرهنگی :

مدیران چندملیتی و جهانی برای کار در محیط های چندفرهنگی می توانند یکی از گزینه های ذیل را به عنوان راهبرد شرکت در مواجه با فرهنگ مختلف انتخاب کنند:

1--  استیلای فرهنگی: در این شیوه کار به همان روشی که در کشور مبدا انجام میشود در کشور میزبان نیز ادامه می یابد. این روش را معمولا سازمان ها اعمال می کنند که قدرت بیشتری از همتایان خود دارند و در موقعیت برتری از نظر وسعت، اندازه، پیچیدگی فن آوری، امکانات مالی و غیره برخوردارند.

2-همسازی فرهنگی: در این شیوه مدیران می کوشند علاوه بر روش های کشور مبدا از روش های کشور میزبان هم استفاده کنند و به ترکیب فرهنگ خود با فرهنگ کشور میزبان اقدام نمایند. در این روش مدیران محلی مستخدم در شرکت چندملیتی براحتی و به گونه ای عادی به کار خود ادامه می دهند.

3- مصالحه فرهنگی: این شیوه برآیند دو روش قبلی است. هر دو طرفه کشور میزبان و میهمان امتیازاتی را به طرف دیگر واگذار می کنند تا بتوانند به کار خود ادامه دهند.

4- اجتناب فرهنگی: در این شیوه طرفین سعی در اجتناب از تعارض و اصطکاک دارند و به گونه ای برخورد می کنند که گویی هیچ نوع تضاد منافع و تعارضی در میان نیست. در این شیوه، هر دو طرف از رویارویی صریح و بی پرده با مواردی که ذاتا تعارض آمیزند اجتناب می کنند.

5- هم افزایی فرهنگی: در این شیوه ضمن ارج گذاردن به تفاوتهای فرهنگی، راه حل های جدیدی برای مسائل ارائه می دهند که این راه حل ها صرفا نمایانگر راه مورد نظر یک طرف نبوده و چشم اندازهای طرفین را در خود مستحیل می نمایند.

ابزارهای شرکتهای چند ملیتی برای القاء فرهنگی :

 

این ابزار ها شبکه های اطلاع رسانی جهانی و رسانه های ارتباط جمعی مانند:    «رادیو ،  تلویزیون ماهواره ای، اینترنت»  ( و بستر سازی جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسی) هستند ، امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگ  جوامع بر کسی پوشیده نیست. برخی از نظریه پردازان ارتباطات معتقدند که امروز جهان در دست کسی است که رسانه ها را در اختیار دارد. نقش عمده رسانه ها در شکلدهی به افکار عمومی باعث شده که اهمیت رسانه ها تا این حد مورد توجه شرکتهای چندملیتی  قرار گیرد تا با سرمایه گذاری های بسیار گزاف ،این ابزار را در اختیار بگیرند  و با تمسک به  این ابزار بتوانند فرهنگ و الگوهای مصرف را به نفع خود تغییر دهند.

در نظر مدیران شرکت های چند ملیتی، در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی و فن آوری های جدید ارتباطی ، مساوی با در اختیار داشتن استیلای فرهنگی است . به باور برخی (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادی فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردی که بر روی زمین متولد می شود ، فکر و اندیشه او تخدیر می گردد و از این رو استعمار، دائمی و همیشگی شده و و به محدوده های صرفا جغرافیایی نیز ختم نمی گردد و ضرب و زور نظامی نیز در آن جایی ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگی نیز ، رسانه است پس ما مدیران شرکتها باید سعی کنیم رسانه را در اختیار گیریم و از سوی دیگر افکار عمومی را به هر نحوی که ممکن است متوجه ی شبکه ها،سایت ها،... خود کنیم تا از این طریق افکار سیاسی و مدیریتی  خود را در  قالب  مد ،پرستیژاجتماعی ، تمدن و درنهایت  فرهنگی مدرن به افکار عمومی القا کنیم.

تسلط شرکت های آمریکایی بر رسانه ها و جهانی سازی فرهنگ آمریکایی ، در درجه نخست از توان مالی عظیم این شرکت  و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرد. در جهان کنونی بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند ، در مالکیت آمریکایی هاست . گرچه برخی کشورهای پیشرفته صنعتی نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم های ماهواره ای ، ساخت فن آوری اطلاعاتی ، بنگاه های خبری، تبلیغات ، تولید برنامه های تلویزیونی و صنعت فیلم سازی به صورت جدی تهدید نمی شود مع ذلک شرکت مادر با در دست گرفتن این ابزار بستر را برای شعبه های خود در تمام جهان فراهم میکند تا شعبات بتوانند به راحتی به مقصود خود برسند.

 شرکت های آمریکایی با در اختیار داشتن منابع عظیم مالی ، گوی سبقت را از رقبای خود می ربایند و پیش تازی خود را در این عرصه حفظ می کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز می کوشد با هر گونه اقدام و تحولی که سلطه فرهنگی این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایی می کوشند با توسل به شگردها و ابزارهای مختلف ، از اقدام ها و تلاش های گوناگون به منظور فراهم کردن بستری مناسب برای تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگی جلوگیری کنند.

 در مواردی دولت آمریکا در جهت حمایت از شرکتها  با هر گونه سانسور و کنترلی که در کشورهای مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملی در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایی اعمال می شود ، مبارزه و مقابله می کند . تلاش های انحصار شکنانه کشورهای دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازی آمریکایی ها روبرو می شود. همچنین هر گونه اقدام در راستای ایجاد چارچوبی برای ارتباطات جهانی دارای اولویت های و اهداف غیر تجاری توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت های ذینفع آمریکایی خنثی می شود . از این رو شرکت های  آمریکایی  توانسته اند گوی سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتی و ارتباطی ، نقش مهمی در فرایند جهانی سازی فرهنگی ایفا نموده و همگونی فرهنگی را در راستای فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایی از خاص گرایی فرهنگی و تحول فرهنگی نیز در سطح جهانی به چشم می خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش می کشاند اما واقع بینانه اگر بنگریم در خواهیم یافت تقریبا فرهنگ های تمامی کشورها تحت تاثیر فعالیتهای این شرکتها قرار گرفته و نمودش به طور مثال در بحث مصرف غذاها،نوع پوشاکی که دارای مارک های خاصی هستند و حتی نوع معماری ساختمان ها که با تفکر فراماسونری طراحی و اجرا میشود و...خواهیم دید.

حفظ ارزشهای فرهنگی در برابرنفوذ شرکتهای چند ملیتی:

 این حقیقت را باید پذیرفت که نفوذ شرکت های چند ملیتی بر ارزش های فرهنگی کشورهای جهان سوم توان و امکانات این کشورها را برای کنترل فرآیندهای توسعه ی اقتصادی واجتماعی شان به طور جدی به مخاطره می اندازد.اگر هدف توسعه درونزا باشد بنابراین تغییر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی باید بر یک برنامه اجتماعی ریشه گرفته از واقعیات فرهنگی ملتها استوار گردد.در واقع این فرهنگ است که((هدف غایی یک توسعه درونزای قابل درک وپذیرفتنی برای مردم تعیین میکند،و ماهیتا مشارکت فعال و آگاهانه آنان را باعث می شود از اینرو به موازات سیاست های ملی،اتخاذ اقدامات بین المللی نیز ضرورت می یابد.این اقدامات باید متناسب باشد با زمینه هایی که در این مورد در معرض خطر قرار دارد.یعنی توان ملت های جهان سوم برای تفسیر گذشته و نظم بخشیدن به حیات فعلی شان و تصمیم گیری در مورد آینده ای که در نظر دارند.

با این وصف به نظر میرسد که در همه پیشنهادات مربوط به کنترل تعارض دولت های ملی با شرکتهای چند ملیتی در زمینه ارزشهای فرهنگی نسبت به دو خطر باید آگاهی داشت.در وهله نخست این مطلب نباید فراموش شود که هنجارها،ارزشها و غایتهای یک جامعه از کل حوزههای هستی آن جامعه و به عبارتی از الگوی جامعه پذیرش نشأت می گیرد.الگوی جامعه پذیری چه از طریق آموزش تحقق یابد یا از طریق ساختن الگوهای زیستی و رفتاری منبعث از نظام تولیدی و به خصوص تکنولوژی است.و از آنجا که ارتباطات در بطن فرآیندهای نفوذ اجتماعی_فرهنگی شرکتهای چند ملیتی قرار دارد،بی مناسبت نیست اگر قبل از پرداختن به سایر حوزه ها،استراتژیهای احتمالی این بخش مورد بررسی قرار گیرد. در وهله دوم ، با مشخص کردن مقررات دقیق برای تمامی اقدامات و ارائه پیشنهادات اخص،از گرفتار آمدن در دام((قوم مداری)) و بنابراین اثبات ((کبر فرهنگی))به هرقیمتی که شده باید اجتناب ورزید. از دید ما تنها ملت ها آن هم از طریق نمایندگان سیاسی خود ویا جامعه ی بین المللی که به همین منظور تشکیل شده باشد حق تصمیم گیری در مورد مسیر و جهت اقدامات را دارند.

گذشته از این، ناهمگنی طرق دخالت یا عملیات شرکتهای چند ملیتی در کشورهای در حال توسعه و گوناگونی وتنوع شرایط و موقعیتها محلی، اتخاذ اقداماتی را که جنبه جهانی داشته باشد،دشوار می سازد؛ لیکن هیچ مسأله ای نباید ما را از مشارکت در اتخاذ این نوع اقدامات و تصریح برخی اصول کلی که می تواند در تعیین چنین سیاستی موثر باشد بازدارد.نتیجتا جهت گیری انتخابی در اینجا تقویت فکر و عقیده مربوط به این اصل کلی ، یعنی حفظ ارزشهای فرهنگی کشورهای در حال توسعه در برابر نفوذ شرکتهای چندملیتی است.

برخی اصول و روشهای کلی

 اتخاذ یک سیاست تهاجمی توسط کشورها در زمینه ارزشهای فرهنگی و ارتباطات تنها راهی است که می تواند نفوذ های خارجی را از درون دگرگون سازد.نوسازی باید جریانی فعال و مقبول باشد ونه روندی منفعل، در غیر اینصورت پیروی از الگوها ونظام های ارزشی وارداتی را به دنبال خواهد داشت.نخستین گام، در صورتی که هدف توسعه درونزا باشد،تأکید برهویت فرهنگی است .اما منابع الهام واشکال چنین ضد حمله فرهنگی چیست؟  در اینجا بازهم حق تصمیم گیری بر عهده ملتها یا نمایندگان سیاسی آنهاست،با این حال شواهد دال بر آن است که میراث فرهنگی،شعائر وحافظه های مردمی ، از جمله عواملی هستند که تغییر اجتماعی مستقل را چه از نظر موضوع و چه از نظر شکل امکان پذیر می سازند. علاوه بر این جنبه حمایتی برخی ساختارهای فکری پیشین را نباید نادیده گرفت.برای مثال تجانس فرهنگی وتداوم برخی سنتهای موروثی در جهان عرب به قدرت معنوی و اجتماعی_فکری اسلام بستگی داشته است.بنابراین کشورهای جهان سوم بایستی پذیرای تعدیل و اصلاح در اشکال بیان ارزشهای فرهنگی باشند نه اینکه چون این اشکال توسط رسانه های جدید ارائه می شود،با آنها به ستیز برخیزند.

کارشناسان معتقدند که یک نظام یارای مقاومت در برابر آنتروپی،یعنی انحطاط درونی را که بر انرژی اش تأثیر میگذارد،ندارد،الا با افزودن بر حجم اطلاعات و دانش خود. این موضوع در مورد نظام های اجتماعی_فرهنگی کشورهای جهان سوم نیز مصداق دارد. بهترین شاهد برای تأیید مطلب فوق نظر ژ. بِرِک است. او می نویسد((مشکل حقیقی این نیست که ازچه بخشهایی از هویت فرهنگی مورد حمایت باید در مقابل هجوم خارجی محافظت کرد،بلکه مسئله این است که چه نوع تغییر مبتنی بر عناصر اصیل و معینی قادر است این هجوم را بی قدرت یا بهتر بگوییم، بی اثرسازد)) . از آنجا که نفوذ شرکت های چند ملیتی در نظام ارزشها در واقع یک فرآیند اشاعه علائم نمادها و هنجارهاست، لذا با توسل به یک ضد فرآیند مشابه می شود ارزشهای مستقل را_البته تحت پوشش تغییرات شکلی _ حفظ کرد. سیاست های توسعه ی فرهنگی در بین دولت_ملتها باید از همان اهمیت و تأکید سیاست های اقتصادی بهره مند گردد،به این معنا که زیانهای وارده بر هویت فرهنگی در اثر نفوذ و رخنه سرمایه های خارجی را نباید تاثیر انحرافی تغییر نظام تولیدی دانست ،بلکه ظهور منطقی نوعی از مناسبات اجتماعی_اقتصادی است که به طور ضمنی یا صریح استقرار یافته است، وبنابراین از جمله عناصر سامانمندی اجتماعی محسوب می شود که با عوامل اقتصادی و اجتماعی _ فرهنگی رابطه تنگاتنگ دارد.دولت_ملتها با آگاهی از مسئولیت خویش در این زمینه بایستی توده ها را نیز آگاه سازند. وهمچنین ابزار های لازم برای بیان ارزشهای فرهنگی و نمادهای ملی را در اختیار آنان قرار دهند،چون شرکتهای چند ملیتی برای کانالیزه کردن اشکال سامانمندی و کدهای اجتماعی خود به ابزار مورد نیاز مجهزند، به خصوص در زمینه ارتباطات و اطلاع رسانی و برای مشروعیت بخشیدن به ارزشهای فرهنگی شان در خارج از محدوده شرکتها. از جمله طرقی که دولتهادر مورد ارتباطات می توانند به آن تمسک جویند، اتخاذ یک برنامه تهاجمی و رقابت با شرکت های چند ملیتی در زمینه ای است که تا مدتهای مدید در انحصار آنان قرار داشت ،زیرا رسانه های جمعی می توانند((عامل یگانگی فرهنگی و تعیین کننده فرآیندهای ارتباطات مربوط به ارزشهای اساسی که پاسخگوی تقاضای اجتماعی وسیعی است باشند،ارتباطی که از طریق نمادهای فرهنگی مشترک عمل می کند.

نقش شرکت های چند ملیتی  برارزشهای فرهنگی درکشورهای مختلف ودرحال توسعه

عده ای از تحلیلگران اقتصادی نظیر"گوندرفرانک- دوس سانتوس  - پل باران  -  سویزی " معتقدند که بطور کلی برآیند منافع حاصل از عملکرد شرکتها ی فراملیتی در کشورهای میهمان بخصوص کشورهای در حال توسعه منفی است و نتیجه گسترش فعالیت شرکتهای مذکور چیزی جز وابستگی بیشتر کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته نیست  و لذا اعتقادی به گسترش فعالیت آنها در کشورهای  مزبور را  ندارند.

 عده ای دیگر نظیر "شومپیتر کالبرایت- براون" که به توسعه گرایان غربی معروفند دارای دیدگاهی متفاوت در زمینه فعالیت شرکتهای چند ملیتی  می باشند و اساساً معتقدند که یکی از ابزارها و امکانات مورد نیاز کشورهای درحال توسعه جهت نیل به فرایند توسعه سرمایه خارجی از طریق گسترش فعالیت شرکت های فراملیتی در کشور های مذبور امکان پذیر است .  

                     

بخش هفتم :نقش شرکتهای چند ملیتی  در حوزه ی صنایع فرهنگی

زمینه های کاربردی خاص

 با توجه به نفوذ گسترده شرکتهای چندملیتی و ناتوانی کشورهای در حال توسعه برای رقابت با آنها، لازم است که این اقدامات در چهارچوب یک نظام کنترل جهانی یا منطقه ای صورت گیرد،لیکن برای دولت_ملت ها نیز آزادی عمل درخوری باید قائل شد تا بتوانند ضمن بیان اراده مستقل خود ،منطبق با شرایط و مقتضیات ملی و برخورد متقاطع فرهنگی خاص خود با شرکتهای چند ملیتی ،سیاستهایی را اتخاذ کنند.

 بنابراین بر سه طریق بالقوه باید تأکید خاص داشت:

الف:رسانه های جمعی و تبلیغات  

 ب:اطلاع رسانی 

ج:زبان

گفتار اول:رسانه های جمعی وتبلیغات

کشورهای جهان سوم باید بر رسانه های خود که اکنون وسیعا در اختیار شرکتهای چندملیتی است،اعمال نظارت کنند ،به خاطر آنکه دورنمایه و اشکال این رسانه ها را با مقتضیات  و شرایط بومی سازگار سازند. واردات فیلم های تلوزیونی یا سینمایی یا برنامه های رادیویی که مروج کلیشه های نظام فراملی اند _ حتی به قیمت کاهش ساعات پخش برنامه های رادیویی و تلوزیونی_ باید تدریجا محدود شود.نمونه های بسیاری خاصه در مورد رادیو وجود دارد و نشان میدهد که چگونه از رادیو در مسائل دارای ابعاد ملی مهم استفاده شده است.مثلا در الجزایر رادیو، رکن کلیدی عرب گرایی بود وهمچنین در سنگال تلویزیون به عنوان وسیله ای برای بیان فرهنگی به خصوص زبان  ولوف  استفاده می شود.

نقش تبلیغات

تبلیغات_یکی از موذیانه ترین و قدرتمند ترین اشکال ایجاد ارزشهای فرهنگی بر طبق عقلانیت شرکت های فراملیتی _ بایستی تحت نظارت دقیق تری  قرار گیرد و از آن به عنوان یکی از عوامل ضد حمله فرهنگی استفاده شود .باید علیه انتقال خالص قالبها  و کلیشه های تبلیغاتی  بنگاههای فراملیتی، احتمالا با پیش بینی یک کد اخلاقی در سطح جامعه ی بین المللی به مبارزه برخواست.اما دولتهای ملی با بهره گیری از راههای مشابه است که می تو انند  اثرات سوءِ برنامه های تبلیغاتی را خنثی سازند.

آیا نمی توان با استفاده از فرمولهای تبلیغات تجارتی نظیر((پیامهای کوتاه تبلیغاتی)) تبلیغات ملی مربو ط به ارزشها،سنتها وشعائر محلی را گسترش داد؟هزینه این نوع عملیات را میتوان با بستن مالیات خاصی بر تبلیغات شرکت های چند ملیتی در کشور های در حال توسعه تأمین کرد.

  اطلاع رسانی

اقدامات اخیر در زمینه نظارت وهدایت اطلاع رسانی راه برقراری تعادلی نوین در جریان اطلاع رسانی را گشوده است و باید مورد تشویق قرار گیرد .تأسیس و گسترش بنگاههای مطبوعاتی منطقه ای و ناحیه ای باید ترویج شود وتوسعه بیشتری یابد ،در سال 1975 کشورهای انگلیسی زبان کارائیب با کمک برنامه توسعه سازمان ملل ویونسکو ،بنگاه خبر کارائیب را تاسیس کردند که اکنون چندین بنگاه اطلاع رسانی خصوصی و دو لتی در آن عضویت دارند که در رابطه با مقوله ی تاثیر پذیری فرهنگی به کشورهای در حال توسعه میتوانند کمک کنند.

 زبان

مسئله مهم دیگر زبان و واکنش علیه متحد الشکل ساختن آن بر مبنای الگوهای بیگانه است که شرکتهای فراملیتی از آن سود می برند . استفاده وسیع این شرکتها  از زبان انگلیسی به عنوان زبان فعالیتشان امری است که همگان به آن اذعان دارند .اما نکته جالب توجه آن است که فروش کالاهای سرمایه ای یا عملیا ت استقرار آنها در یک کشور ضرورتا مستلزم استفاده روز افزون کارکنان بومی ودر مرحله بعد فرزندان آنها از زبان انگلیسی است .اگر یک نوع جامعه وجود داشته باشد که وابستگی اجتماعی _ فرهنگی در آن امری تغییر ناپذیر باشد ،تمدن های اساسا مبتنی بر سنتهای شفاهی و زبانی هستند  و معمولا نمونه بارز آنها جوامع آفریقایی است .از دیدگاه حفظ اصالت فرهنگی متضمن تثبیت مقام زبانهای آفریقایی یا همان ابزار غیر قابل جایگزینی ارتباط اجتماعی وحاملان میراث فرهنگی اجتماعات گوناگون است. لیکن این تنها به قاره آفریقا محدود نیست .

از دیدگاه کلی تعلق به یک سپهر زبانی ویک فضای فرهنگی معرف رجحان های فکری و زیبایی شناسی است و صریحا به ارزش های فرهنگی مربوط می شود .برای مقابله با فرسایش زبانهای بومی که تا حد زیادی ناشی از روند مدرنیزه کردن اقتصادی است و شرکت های چند ملیتی و نظامهای هنجاری و ارتباطی مربوط به آنها مسئول آنند .باید اقداماتی انجام شود در غیر اینصورت گویشها تدریجا از بین رفته ویا دیگر هیچ هدف عملی را دنبال نخواهند کرد.

چکیده

 امروزه شرکتهای چند ملیتی در اقتصاد جهانی نقش بی بدلی بلزی می کنند . در میان کشورها به خاطر نقش که آنها در اقتصاد کشورها بازی می کنند . و همچنین اثر گذاری در کشورهای مبداء از طریق القاء در نحوه تغییر الگوی مصرف و ذائقه مصرف کننده و به طبع دخالت و تاثیر گذاری دروضعیت سیاسی کشورها مقاومتهایی جهت حضور در کشورهای مبداء بوجود

آورده است و زمینه مخالفتهایی را بوجود آورده است . هر جند که کشورهای زیادی با مقاوم سازی فرهنگی و  کاستن از اثرات انها استفاده و بهر ه های اقتصادی زیادی بردند و باعث رشد و شکوفایی اقتصاد خویش را فراهم نمودند . به صورتی که اکنون از قطبهای اقتصادی جهان میباشند از جمله کشورهای فوق از برزیل ، چین ، ترکیه ، هند ، مالزی ، کره جنوبی و غیره نام برد . با الگو سازی کشورها و منطبق با فرهنگ کشورها بهره لازم را برد .   

استفاده از اینترنت

. همایونفر، علی «از استقلال کشورها تا ماجراجویی های شرکتهای چند ملیتی» رسالت، (11مهر 1383): ص .7

2. آیزاک، رابرت ای «استراتژی شرکتهای چند ملیتی و سرمایه گذاری خارجی «ترجمه مهدی تقوی، اطلاعات، (19 خرداد 1380): ص .12

3. نژند، مژگان «تولید کنندگان غربی عاملان بحران غذایی در جهان» کیهان، 9 خرداد :1387 ص .12

4. عراقی، مهدی «جهان به تسخیر چند ملیتی ها در نیامده است» ابرار، (7 آبان 1380): ص .6

5. کالیش، دیوید «زد و بند شرکتهای چند ملیتی تولید سیگار و سینمای هالیوود» ترجمه کیکاووس زیاری، سینما، سال 5، ش 242، (19 دی 1375): ص .22

6. سویزی، پل «شرکتهای چند ملیتی» ترجمه سهراب بهداد، تهران: مؤسسه انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شریف، 1358، ص .75

7. رهنما، سعید «شرکتهای چند ملیتی و کشورهای توسعه نیافته»، تهران: بهاران، 1357، ص .42

8-_حنفی زاده،پیام،شرکت های مادر،تهران،ترمه 1388

9-_نجفی،بهزاد،شرکتهای فراملیتی وحقوق مصرف کنندگان،تبریز،اختر 1386

10_بهداد،سهراب،ترجمه شرکت های چند ملیتی،تهران،دانشگاه شریف 1358

11_ثمر بخش،الف،شرکتهای چند ملیتی و استقلال ملی نمونه شیلی،دانشگاه ملی ایران 1358

12_فراهانی،فاطمه_زرین قلم،عبدالحمید،شرکت های فراملیتی و توسعه درونزا،کمیسیون ملی یونسکو در ایران

13. Davis, Keith; Human Relations in Business, USA, New York,  McGraw. Hill, 2004, p54.

14 -. Hair, Mason; Modern Organization Theory, USA. New York, Willy & Sons, 2000, p12.

  15. Adler, N.J; Domestic Multiculturalism, Handbook of Organization  Management, UK, Marcel Decker, 1999, p481.

 16 - زاهدی، شمس‌السادات؛ مدیریت فراملیتی و جهانی، تهران، سمت، 1386، چاپ ششم، ص132.

  17- .Landis, D. & R. W. Brislings; Handbook of International Training- USA, New York, Paragon Press, Vol45, p58.

[18 - زاهدی، شمس­السادات، آموزش در ازتباط با توسعه، تهران، مدیریت، 1385، دوره نهم، شماره سوم، ص35

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد